اسیر فصل خزان گردد عمر آنکس که / دمی اسیر اشک کند چشم مهربان تو را . . .
.
.
.
چه سخت است ، تشیع عشق بر روی شانه های فراموشی و دل سپردن به قبرستان جدایی
وقتی میدانی پنج شنبه ای نیست ، تا رهگذری ، بر بی کسی ات فاتحه ای بخواند . . .
.
.
.
اونقدر که فکرشو میکنی دوستت ندارم ، چون اونقدر دوستت دارم که نمیتونی فکرشو بکنی !
.
.
.
گاهی تنهایی آنقدر قیمت دارد که درب را باز نمی کنم
حتی برای “تو” که سالها منتظر در زدنت بودم . . .