گذشت لحظه هاي با تو بودن
و در پاييز عشقمان
تامي از دوست داشتن باقي نماند
چقدر زودگذر بود قصه من و تو
و در آنروز که دست بي رحم تقدير
درو کرد گندمزار دلهايمان را
و تهي شد همه جا از عطر گل عشق
و در کوچ پرنده هاي غمگين
در آن کوير آرزو
شاعري دل شکسته و تنها
مي نوشت شعري به ياد با هم بودن ها
شعري براي خشکيدن گلهاي عشق در مزرعه دوست داشتنها
قطره اشکي به ياد همه خاطره ها....
چه شاعرانه است
وقتی شمع
به پایان خود می رسد
بی حضور گل و پروانه
و شاعرانه تر
چشمی که می گرید
بر یقینی ملتهب
از حریق ریزه باورها
من همون دیوونه ایم که هیچوقت عوض نمیشه...همونی که همه باهاش خوشحالن اما کسی باهاش نمیمونه...همونی که مواظبه کسی ناراحت نشه اما همه ناراحتش میکنن...همونی که تکیه گاه خوبیه اما واسش تکیه گاهی نیست...همون!!!
دلیل تنهاییم را تازه فهمیدم
وقتی محبت کردم و تنها شدم،
وقتی دوست داشتم و تنها ماندم...
دانستم;
باید تنها شد و تنها ماند تا خدا را فهمید
خدایا تو را عاشق دیدم و غریبانه عاشقت شدم
تو را بخشنده پنداشتم و گناهکار شدم
تو را وفادار دیدم و هر جا که رفتم بازگشتم
تو را گرم دیدم و در سردترین لحظات به سراغت آمدم
تو مرا چه دیدی که وفادار ماندی؟؟؟
در نگاهت چیزیست که نمیدانم چیست ؟
مثل آرامش بعد از یک غم ، مثل پیدا شدن یک لبخند
مثل بوی نم بعد از باران ، در نگاهت چیزیست که نمیدانم چیست ؟
من به آن محتاجم
دیروز ۲۶ /۵ آموزشیم تموم شد خدا بخیر کنه۱۹ماه دیگه رو!!!!! به یاد همه ی هم دوره های آموزشیم ۱۲۲نفر گروهان پنج گردان ۰۳۲نصرعجب شیر امیدوارم که بعد آموزشی هر جا افتادین با موفقیت تموم کنین دوباره یه روز بشه که همو ببینیم من که دوره کد خوردم افتادم پادگان مراپش (لویزان تهران) نبوووووووووووووووووووووو۱۹ ماه :)
چه سخت است اشک ریختن وقتی لحظه های تلخ دوری را به تصویر می کشد و چه سخت است داغ قلبی که از جدایی همیشگی شکسته باشد.
تعداد صفحات : 31