نمي نويسم ..... چون مي دانم هيچ گاه نوشته هايم را نمي خواني حرف نمي زنم .... چون مي دانم هيچ گاه حرف هايم را نمي فهمي نگاهت نمي كنم ...... چون تو اصلاً نگاهم را نمي بيني صدايت نمي زنم ..... زيرا اشك هاي من براي تو بي فايده است فقط مي خندم ...... چون تو در هر صورت مي گويي من ديوانه ام
ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط مریم در تاریخ 1348/10/11 و 11:22 دقیقه ارسال شده است | |||
ارمان واقعا قشنگ بودولی من خوندم چنین چیزیم نمیگمراستی عکسایی که میگیری محشره |
این نظر توسط ۩۞۩آلما۩۞۩ در تاریخ 1348/10/11 و 0:17 دقیقه ارسال شده است | |||
با حس عجیبی ، با حال غریبی دلم تنگته پر از عشق و عادت ، بدون حسادت دلم تنگته گله بی گلایه ، بدون کنایه دلم تنگته پر از فکر رنگی ، یه جور قشنگی دلم تنگته تو جایی که هیشکی ، واسه هیشکی نیستو ، همه دل پریشن! منه دل شکسته ، با این فکر خسته دلم تنگته با چشمای نمناک ، تر و ابری و پاک دلم تنگته ببین که چه ساده ، بدون اراده دلم تنگته! مثله این ترانه ، چقدر عاشقانه دلم تنگته دلم تنگته …
|
این نظر توسط ۩۞۩آلما۩۞۩ در تاریخ 1348/10/11 و 0:15 دقیقه ارسال شده است | |||
ای عشق ای تفاهم بین من و زمین ای ابتدای رویش گلهای یاسمین باد دروغ در همه ی شهر می وزد با من بمان! ای آینه ی عشق راستین! در امتداد کوچه طلوعی دوباره کن تا دل به دست شب نسپاریم!
|
درباره ما
اطلاعات کاربری
لینک دوستان
آرشیو
آمار سایت